ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

ایلیا نفس

روز مادر مبارک

                      سلام پسر نازم امروز یه روز خیلی مبارکی هستش هم میلاد حضرت فاطمه هست و هم روز مادر.اول از هر چیزی میخوام از مادر خودم برای دادن یه دنیا مهربانی و فداکاریش برای بزرگ کردن من وخواهر و برادرانم سپاسگذاری کنم .مامان خوبم دستای پر نوازشت رو میبوسم و خیلی دوستت دارم مامان خوبم.خوشحالم از اینکه با وجود ایلیا خنده بر لبهایت جاری شده.و میدونم بهترین هدیه ی دنیا رو بهت دادم.امیدوارم مامان خوبم صد ساله بشی. مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را ز...
23 ارديبهشت 1391

ما برگشتیم

سلام مشهدی ایلیای مامان.سلام نفسم قربون این آقا کوچولو برم که اولین سفر زندگیش رو رفت زیارت امام رضا (ع) .و به سلامتی هم چند روز دیگه یکساله میشه میخواستیم چند روز دیگه اونجا باشیم تا تولد یکسالگیت اما بابا رضا باید بر میگشت سر کارش چون خیلی بهش نیاز داشتند ولی همین یه هفته هم برامون کافی بود تا اولین سفرمون با گل پسرمون رو تجربه کنیم.من و بابا خیلی سفر رفتیم حتی وقتی که تو رو ٤ ماهه باردار بودم یه هفته رفتیم اصفهان پیش دایی جون.اما ایندفعه خیلی خیلی با دفعات قبلی فرق داشت و سه نفری خیلی بهمون خوش گذشت.ولی این سفر یه تلخی واسمون داشت .روز بعدی که آخرین پستت رو واست گذاشتم یعنی صبح دوشنبه آب جوش رفت روی پات و بد جوری سوختی عزیز دلم و دی...
23 ارديبهشت 1391

سفر مشهد مقدس

سلام مامانی عزیز دلم الان که دارم این پست رو واست میزارم از اینترنت  داخل لابی هتل در مشهد مقدس دارم برات مینویسم.آخرش خدا قسمت کرد و امام رضا هم ما رو طلبید و ٥شنبه شب بااینکه بارون زیادی همراه با رعد و برق بود سوار هواپیما شدیم و اومدیم مشهد.از وروجکیات واسه خاله هات بگم که تا تونستی توی هواپیما شیطونی کردی و با خلبانها و کمک خلبانها دوست شده بودی و همشون دوستت داشتن.در طول پرواز همش (برق برق )میگفتی که جدیدا این کلمه رو هم یاد گرفتی.البته اینم بگم که پسر خیلی آرومی بودی و ازت خیلی راضی بودیم چه قبل از پرواز و چه بعد از اون.الهی فدات بشم الان باید برم چون شما گرسنه ای و دیگه موقع شام شما شده دوباره میام و توی این هفته که ای...
17 ارديبهشت 1391

زیارت امام زاده سید صالح

        عشق مامان و بابا سلام.دیروز با خاله آزی رفتیم زیارت امام زاده.خاله واسه نهار یه دلمه ی خوشمزه درست کرده بود و هواش و منظره اش هم عالی بود از دل کوه آبی بیرون میومد که بهش دست میزدی یخ میکردی.واقعا منظرش زیبا بود و تو امیر علی خوب میخوابیدید توی اون هوای پاک و تمیز.بعد از نهار رفتیم زیارت و اونجا به اون امام زاده متوصل شدم که همیشه مراقب تو باشه عزیز دلم. راستی گل پسرم دیشب داشتیم شام میخوردیم که دیدیم داری با قاشق و چنگال غذات رو میخوری .بابا ازت فیلم گرفته که چقدر ناز با اون دستای کوچیکت قاشق و چنگال رو گرفتی .یه چیز جدید هم یاد گرفتی که هر وقت بهت میگیم ایلیا لامپ کجاست به لامپ نگاه میکنی...
8 ارديبهشت 1391

چهارمین دندون

      یه بغل گل یه دنیا بوسه یه عالمه سلام واسه ی خوشگلترین و خوشمزه ترین شکلات دنیا ایلیای مامان و بابا.گل پسرم دیروز شکر خدا چهارمین دندونت هم در اومد و خیال من و بابایی رو به خاطر کبود شدن دندونت که ضربه خورده بود راهت شد.مبارکککککککککککککککککه مامانی الان چهار تا دندون داری که میتونی باهاش یه عالمه کار انجام بدی از جمله گاز گرفتن من بیچاره که باید درد دندون در آوردن تو رو تحمل کنم جوجه خان.دیشب واسه اولین بارت با اون دندونای خوشگل و کوچیکت هندونه رو با پوستش همچین با ولع هر چه تمام تر میخوردی که داشتیم روده دل میشدیم از بس بهت خندیدیم.ایشالله دندونای جدیدت رو هم به این زودی ببینیم که دیگه کم ...
6 ارديبهشت 1391

سومین دندون ایلیا

                       نفس جونم سلام.الان که دارم این پست جدید رو واست میزارم با چشم گریون خوابیدی.امروز سومین دندونت در اومده بود نازنینم.اما آخرش این وروجک بازیت کار دستت داد و هنگامی که داشتی بازم مثل همیشه  توی بغل بابایی توی اتاق به سر و کله ی کامپیوتر بابایی میزدی و بالای میز ورجه وورجه کردی که با دهن خوردی رو میز و از دندون جدیدت خون اومد و کلی گریه کردی .اشکهات تمام صورتت رو خیس کرده بود و من و بابا رضا داشتیم از غصه دق میکردیم که تو اینجوری داری اشک میریزی. بالاخره توی بغل خودم خوابت برد و خوابیدی .الهی مامان فدات بشه خد...
31 فروردين 1391

تولد 11 ماهگی

سلام مامانی عزیزم ,قشنگم,شیرینم الهی فدات بشم تو ١١ ماهه شدی.خیلی خیلی مبارککککککککککککککککککککککککککککککه .دیشب به رسم هر ماهت بابایی واست کیک گرفت.دیشب شام خونه ی مامان زهرا بودیم خاله الی برگشته بود و همه رفتیم خونه ی مامانی.بازم یه عالمه شیطونی و بازی.موقع بریدن کیکت ایندفعه یه شاهکار جدید ازت دیدیم.این بار به جای دستات با پاهای کوچولوت افتادی به جون کیکت و هر کاریت میکردم که خرابکاری نکنی ولی بازم کار خودت رو انجام میدادی.وای که چقدر خنده دار شده بودی تمام کیک رو به سر و صورت خودت و فرشهای مامانی مالوندی.ایشالله تولد صد سالگیت.راستی ماه دیگه یه ساله میشی.من و بابایی هم از یه ماه قبل داریم برنامه ریزی میکنیم واسه ی جشنت.یه خب...
28 فروردين 1391

قلبم ایلیا

  بهترين آهنگ زندگي من تپش قلب توست و قشنگ ترين روزم روز شکفتنت.نگاهت را قاب مي گيرم. در پس آن لبخند. که به من. شور و نشاط زندگي مي بخشد. زمين یک گل رو به دست سرنوشت داد و سر نوشت اون گل رو تو قلب من کاشت تا باغچه خالي قلبم جايگاه يک گل باشد گل ياسمنم قشنگ ترين صداي زندگي تپش قلب توست با شکوه ترين روز دنيا تولد توست پس براي من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم   ...
23 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایلیا نفس می باشد