اشک ایلیا
سلام عزیز دلم.امروز دل من و بابایی رو با اون اشکای نارت آتیش زدی. با یه چشم بر هم زدن در حالی که بابایی هم کنارت بود با روروکت با سرعت خودتو به بخاری رسوندی و دستای نازت رو سوزوندی. هنوزه که هنوز صدای هق هق کردنت و نگاه های معصومانت که به ما زل زده بودی جلوی چشمامه.من و بابایی .... خیلی مواظبت هستیم.ولی شیطونیای تو کم نیست. الهی قربون اون دستای کوچولوت بشم .مامانی و بابایی بهت قول میدن که دیگه نزارن از این اتفاقای بد واسه ی کوچولوشون بیفته. دستای نازت رو بوسه باران میکنیم تا زود خوب بشن. ...
نویسنده :
مامان و بابایی
22:09