ما برگشتیم
سلام مشهدی ایلیای مامان.سلام نفسم قربون این آقا کوچولو برم که اولین سفر زندگیش رو رفت زیارت امام رضا (ع) .و به سلامتی هم چند روز دیگه یکساله میشه میخواستیم چند روز دیگه اونجا باشیم تا تولد یکسالگیت اما بابا رضا باید بر میگشت سر کارش چون خیلی بهش نیاز داشتند ولی همین یه هفته هم برامون کافی بود تا اولین سفرمون با گل پسرمون رو تجربه کنیم.من و بابا خیلی سفر رفتیم حتی وقتی که تو رو ٤ ماهه باردار بودم یه هفته رفتیم اصفهان پیش دایی جون.اما ایندفعه خیلی خیلی با دفعات قبلی فرق داشت و سه نفری خیلی بهمون خوش گذشت.ولی این سفر یه تلخی واسمون داشت .روز بعدی که آخرین پستت رو واست گذاشتم یعنی صبح دوشنبه آب جوش رفت روی پات و بد جوری سوختی عزیز دلم و دیگه خودت حدس بزن که من و بابا چقدر غصه خوردیم و از فرط دردی که داشتی اینقدر گریه کردی که منم طاقت دیدن دردت رو نداشتم و همزمان با تو گریه میکردم .و بابایی تو رو با خودش میبرد توی پارک محوطه و تاب تاب میکردی و وقتی میومدی سوزش پای کوچیکت شروع میشد.الهی فدات بشم هر وقت ما میرفتیم حرم حتی اگه ساعت ١٢ یا ١ نصف شب هم بود تو نمیخوابیدی و به کمک بابایی ٣ بار زیارت کردی و با دست و پای کوچیکت به زریح چسبیده بودی.خاطراتت زیاده ولی چون دیشب به علت تاخیر پروازمون ساعت ١٢ رسیدیم و امروز دو جا مهمون بودیم هنوز خسته ایم و شما امشب از ساعت ٩ونیم خوابیدی منم دیگه چشام داره در میاد چون این مدت برنامه ی خوابت بهم ریخته بود.بقیه ی عکسهات رو شب دیگه واست میزارم .شب خوش کوچولوی نازم
ایلیا در حال زیارت با کمک باباش
این هم عکس سوختگی پای کوچیکت