ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

ایلیا نفس

                  

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ *

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَلَمین

این روزهای ما

سلام گل پسر و گل دخترم..دوباره تنبلیم گل کرده بود و خیلی وقته نیومدم وبلاگتون...نازنینهای من..ایلیا جان الان نزدیک هشت سالشه و چند روز دیگه تولدشه گل پسر..الینا خانم هم پرنسسمون هم یه ماه دیگه سه سالش میشه و هر روز شیطونتر و وروجکتر از قبل میشه و واقعا دست برادر شیطونش رو از پشت بسته...روزی نیست که شاهد شاهکار جدیدتون نباشیم و همش در حال وروجک بازی هستید.قربونتون برم عزیزای دل مامان و بابا..دوستتون داریم 
23 ارديبهشت 1398

کوچولوهای من

سلام عزیزای زندگی ..سلام نفسهای من و بابا..قربون هر دوتاتون برم ایلیا پسر عزیزم و الینا خانم عزیز زندگیم...خیلی وقت میشه نیومدم وبلاگتون..ببخشید واقعا وقت نداشتم..ولی از این به بعد سعی میکنم بیشتر بیام و وبلاگتون رو به روز کنم..کوچولوهای من الان ایلیا جانم شش سالش رو تموم کرده و ان شالله امسال میره مدرسه...الینا خانم هم یه سالش تموم شده و توی 15 ماه زندگیشه..ان شالله صد و بیست ساله بشید..اگه خدا عمری بهم داد در روزهای آینده از خاطراتتون توی وبلاگتون مینویسم..عاشقتونیم و خیلی دوستتون داریم ..بوسسس گلهای من 
14 شهريور 1396

الینا جون خوش اومدی

سلام پسر قشنگم..بالاخره این همه انتظار واسه دیدن خواهر کوچولوت تموم شد و خانم کوچولوی ما 95/3/17 به دنیا اومد..خوش اومدی خانم گلم..از شور و شوق تو بگم که خیلی خوشحالی خواهرت دنیا اومده و تند تند میری پیشش و دستاش رو میگیری و میگی الینا جونم بیدار بشو داداشیت اومده..الهی قربونت برم پسر گلم..البته یکم حسود ی میکنی که طبیعیه ..هر وقت هم خواهرت خوابه میای و بیداریش میکنی..تا بخوای با این فرشته ی کوچیکمون که اسمش رو الینا گذاشتیم کنار بیای وقت میبره..به هر حال خانم کوچولو به خونواده ی کوچیکمون خوش اومدی ان شالله قدمت مبارک و خوش یمن باشه و تنت همیشه سالم و لبت به خنده باشه نفس من...خیلی خیلی دوستتون دارم عزیزای دلم ....یه عالمه بوس واسه نفسهای ...
30 خرداد 1395

یه خبر خوش واسه خونواده

سلام سلام ایلیای من...امروز میخوام یه خبر بزارم تو وبلاگت که البته خودت هم تازه یه هفته اس فهمیدی..اگه خدا بخواد بزودی یه کوچولوی دیگه به خونواده ی کوچیکمون اضافه میشه و شما صاحب یه خواهر ناز نازی میشی.. ..بی صبرانه منتظر اون روزم که دخمل نازم رو بغل بگیرم ...البته شما از روزی که فهمیدی هی میپرسی کی خواهرم به دنیا میاد..کی شکمت میترکه و بگیم خانم دکتر بیاد شکمت رو پاره کنه خواهرم به دنیا بیاد ...یه مدت پیش رفتیم واسه دخملی خرید کنیم و کم کم وسایل اومدنش رو آماده کنیم..کاش یه دوربین داشتم اون لحظه ازت فیلم میگرفتم..هر چی واسه نی نی بر میداشتیم تو هم میگفتی منم میخوام ..دیدنی بودی..فروشنده ی بیچاره رو کچل کرده بودی..خلاصه هر روز میای میگی ...
5 ارديبهشت 1395

سال نومبارک

سلام عشق و نفس من ....بازم ببخش گل پسرم..از وقتی رفتیم خونه ی جدید منم تنبل شدم بیام وبلاگت..البته مطلب گذاشتم ولی هر کار میکردم ثبت نمیشد..راستی با تاخیر سال نو عزیز دلم مبارک..ان شالله صد سال به این سالها..فدات بشم  کمتر از دو ماه دیگه تولدته نازنینم و 5 سالت تموم میشه..ولی نمیدونم چرا اینقده ریزه میزه ای... ..من که این همه بهت رسیدگی میکنم..عیب نداره عمرت دراز باشه فدات بشم...خدا رو شکر امسال هم عید خوبی داشتیم..دایی آرمانت هم برگشته بود و کلی خوش گذروندیم و کلی هم عیدی جمع کردی که مامان جونت زحمت خرج کردنش رو کشید ..عکس جدید تو لب تاب ندارم ببینم با گوشیم میتونم عکسها رو بزارم..فعلا بوسسسس مامان جونی..میدونی که عش...
15 فروردين 1395

ايليا در مدرسه

سلام عشق مامان و بابا..خوشحالم هر روز شاهد بزرگ شدنت هستم اقا بودنت روز به روز بيشتر نمايان ميشه و خوشحالم هنوز در عالم پاك كودكيت هستي و خيلي از رفتارات شبيه من و بابا هستش و يه سري رفتارهايي كه دوستات از خودشون نشون ميدن و دور از ادبه در تو نيست و معلومه اينده ي خوبي در انتظارته...ولي يه وقتهايي دلم به حال تنها بودنت ميسوزه و دلم ميگيره..اما مدتي ميشه تو رو با دوستت ميفرستيم پيش دبستاني تا با بچه هاي ديگه قاطي بشيد و چند ساعتي رو اونجا بگذروني..خوشحالم هر روز با عشق ميري سر كلاس و به عشق نقاشي كردن و خمير بازي و كارهاي ديگه زود ميخواي ظهر بشه و بري مدرسه..هر روز بر شيطنتت اضافه ميشه ولي چيز زيادي  ياد گرفتي و دوستاي زيادتري پيدا كردي...
9 آذر 1394

ایلیا و شیطنتهاش

سلام گل پسر..بازم دیر اومدم به وبلاگت..این روزها واقعا سرمون شلوغ بود...منم کمتر یاد وبلاگت میفتم شرمنده ..یه خبر خوب اینکه بلاخره بعد از سه سال که واقعا واسمون سخت گذشت خونمون آماده شد و اسباب کشی کردیم..الان چند روزه خونه ی بابا عباسی هستیم و مشغول تمیزی و چیدن وسایل خونه ی ایم...تو هم هی میای و میری و گریه میکنی  که چرا خونه رو زود مرتب نمیکنیم..منم که دست تنها واقعا اذیت میشم ...الانم که دارم این پست رو واست میزارم مشغول شیطنت هستی و خونه ی بابا عباسی رو گذاشتی رو سرت...واقعا بعضی وقتها غیر قابل کنترل میشی خیلی شیطونی و بیشتر به خودت آسیب میرسونی و همیشه جیغ منو در میاری مخصوصا واسه اسباب بازی خریدن که ماشالله سیرمونی نداری کار...
27 مرداد 1394

عمر من

سلام گلم...ببخش بازم دير به دير ميام به وبت سر ميزنم. ..اين مدت كه نبوديم توي نت خبر خاصي نبود...فقط يه سال ديگه هم با خوبي ها و بديهاش گذشت،،انشالله سال جديد يعني سال ٩٤ سالي خوب و پر از شادي واسمون و به خصوص تو عزيز دلم باشه...خبر ديگه اينكه كم كم خونمون داره اماده ميشه و من و بابايي البته با حضور فعال جنابعالي مشغول تميز كاري هستيم ..يه خورده كارش مونده كه اونم به اميد خدا يكي دو ماه ديگه بريم خونه ي خودمون تموم ميشه...خبر ديگه اينكه عزيز دل من و بابا كه شما باشي بزودي ٤ ساله ميشي و من دارم بهت ميبالم كه داري بزرگ ميشي ولي هنوز شيطنتهاي خودتو داري كه بعضي وقتها اشكم رو در مياري.. ..خب چه كنم تموم وجودت پر از شيطنت و خرابكاري هستش ولي به م...
5 ارديبهشت 1394

مهربونم

 سلام گل ماماني.الهي قربونت برم.توي اين مدت كه چيزي ننوشتم اتفاقاي خوب و بد زيادي افتاد.اول اينكه ماماني زهرا به مكه ي مكرمه مشرف شده بود.خيلي واسه مامان زهرا خوشحالم چون واقعا لايقش بود و ايشالله قسمت همه ي مامانها بشه.بعد از اينكه مامانم برگشت بعد از چند روز هممون انفولانزا گرفتيم كه از زن داييت بهمون منتقل شد.واقعا بيماري بدي بود و تا چند هفته مبتلا بوديم.خبر ديگه اينكه من كنكور ارشد رو اين هفته دادم و بخاطرش زياد نتونستم بخونم وقتي كه كتابهاي من رو ميديدي بهم حمله ميكردي و اذيتم ميكردي و نميذاشتي درس بخونم.البته منم زياد مصر به قبول شدن نبودم چون احساس ميكردم تو هنوز كوچيكي فدات بشم و به توجه بيشتري  احتياج داري.اين مدت تنها از...
21 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایلیا نفس می باشد