زیارت امام زاده سید صالح
عشق مامان و بابا سلام.دیروز با خاله آزی رفتیم زیارت امام زاده.خاله واسه نهار یه دلمه ی خوشمزه درست کرده بود و هواش و منظره اش هم عالی بود از دل کوه آبی بیرون میومد که بهش دست میزدی یخ میکردی.واقعا منظرش زیبا بود و تو امیر علی خوب میخوابیدید توی اون هوای پاک و تمیز.بعد از نهار رفتیم زیارت و اونجا به اون امام زاده متوصل شدم که همیشه مراقب تو باشه عزیز دلم. راستی گل پسرم دیشب داشتیم شام میخوردیم که دیدیم داری با قاشق و چنگال غذات رو میخوری .بابا ازت فیلم گرفته که چقدر ناز با اون دستای کوچیکت قاشق و چنگال رو گرفتی .یه چیز جدید هم یاد گرفتی که هر وقت بهت میگیم ایلیا لامپ کجاست به لامپ نگاه میکنی و با اشاره میگی (پ ).اینقدر شیطون شدی که تا به خودم میام توی اتاق منی داری لوازم آرایشی منو از توی قفسه ها پرتاب میکنی و طی دو فقره به رژ لبم و کرم پودرم حمله کردی و ازشون میخوردی.از تلفن بیچاره ی خونه نگو که دیگه نای زنگ خوردن هم نداره و تا دستت بهش میرسه هر کدوم از قطعه هاش رو توی یه اتاق پیدا میکنم و از بس دکمه هاش رو فشار دادی که از کار افتاده آقا پسر شیطون.بازم عیبی نداره و ما باید در راه علم و ترقی شما از خودمان و وسایلمون گذشت به خرج بدیم وروجکم.امروز هم رفتیم بلیطای هواپیما رو گرفتیم واسه ی سفرمون.ولی بابا واسش یه مشکل پیش اومده و تا دو روز دیگه تکلیفمون مشخص میشه.به امید خدااااااااااااااااااااااا
چند تا از عکسای خوشگلت رو برات میزارم که ببینی چه شیرین پسری هستی با اون همه شیطونیات
اینجا با کمک بابایی رفتی رو درخت عجب بچه ی شیطونی
دو تا آقا پسر خوشگل قربون اون قیافه ی مهربونت مامانی
ادامه ی مطلب یادت نره شیرینم
شکار لحظه ها واسه ی دیدن دندونای کوچولوت
اینم از طرز غذا خوردنت که تمام اطرافت رو ریخت و پاش میکنی.قاشق و چنگال رو توی دستت دیدی؟