ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

ایلیا نفس

ایلیای مامان سرخک گرفت

سلام دلبندم.الهههههههههههههههههههههههههههی مامان بمیره ولی تو اینقدر مریض نشی.الان 5 روزه همش تب داری و بیقراری امروز بردمت مرکز بهداشت ازت نمونه ی خون و بزاق گرفتن. 4 شنبه ی قبل رفتیم خونه ی عمو حسن که تازه نی نی دار شدن و چشم روشنی واسشون بردیم. شب که اومدیم تازه خوابت برد که با جیغ و گریه بیدار شدی و همش بیقراری کردی.فرداش دیدم تب داری و هی بی حالی که یه دفعه جمعه دیدم تمام بدنت قرمز شده و دون دون هستش.بردیمت پیش دکترت تشخیص داد که سرخک گرفتی و میگفت از یه کسی به تو منتقل شده.الان 5 شب هستش که نه تو از گوش درد و تب میخوابی و نه من.این چند روز خیلی ناراحت بودم اصلا اعصاب نداشتم که چررررررررررررررررررا تو تند تند مریض میشی.ب...
26 تير 1391

نمایشگاه نقاشی خاله الی

              سلام به پسر خوشگل و شیطونم.از بس صبح تا شب دنبالت میدوم شب که میشه خواب رو بعد از خوابوندن تو به همه چیز بیشتر ترجیح میدم و دیگه مثل قبلا وقت زیادی شبها ندارم بیام و به وبت سر بزنم خیلی دیگه هنر کنم فقط کارها و اتفاقات مهم رو مینویسم.حالا جنابعالی از وقتی که شروع به راه رفتن کردی اصلا واسه ی یه دقیقه هم یه جا بند نمیشی و همش باید دنبالت باشم.حالا بگذریم از این همه گله مندی مامانی.چند روز قبل خاله الی جون هنرمندمون به مدت یه هفته نمایشگاه نقاشی های خودش رو دایر کرده بود.من و تو و بابایی هم رفتیم و از کارای زیباش دیدن کردیم ولی جای باحالش این جا بود که ت...
15 تير 1391

خبر خبر گل پسرم راه افتاد

  سلام ناز پسرم.امروز دو تا خبر خوشحال کننده دارم .اول اینکه تو رسما از دیروز یعنی ٢٣/٣/٩١ تونستی راه بری.هوووووووووووووووووووووووووووووورا واسه ی ایلیای مامان.وای که چقدر ناز راه میری مامانی.دیشب رفتیم خونه ی محمد جان .از بس محمد دستت رو گرفت و راه رفتی که یه دفعه دیدیم خودت تمام خونه رو با اون پاهای کوچولوت به تنهایی راه رفتی.عزیزم ,دلبندم نمیدونی اون چه لحظه چه حسی داشتم وقتی میدیدم که پسر کوچولومون داره روی پاهای خودش راه میره اون هم بدون کمک کسی.وروجک مامانی خیلی دوست دارم.خودت هم با دیدن اینکه داری راه میری کلی ذوق میکنی.آخرش اینقدر خوردی زمین و بلند شدی تا به هدفت رسیدی.من که شاهد بودم که وقتی میخوردی زمین باز هم چندین بار بلن...
25 خرداد 1391

عکسهای تولد ایلیا جونم

سلام به ناز ترین پسر دنیا یعنی ایلیای خودم.آخرش چند تا از عکسهات به دستم رسید.الان میزارمش تو وبت .چند تاش هم دادیم آتلیه وقتی حاضر شد واست میزارم قند عسلم. این عکست روی دعوت نامه ها چاپ کردیم. چند نمونه از دعوت نامه ها اینم از کیک سه طبقه ی تولدت عزیزم اینم از گل پسر مامانی با آق بابا ...
23 خرداد 1391

ایلیای من شیطون شده

                            سلام پسر ناز مامان و بابا.سلام شیرین زبونم.هر روز که میگذره و تو بزرگ تر میشی من و بابا شاهد شیرین کاریها و جدیدا هم شیرین زبونیهات هستیم و خیلی خیلی واسه ی داشتن تو پسر قند عسلمون خدا رو شکر میکنیم و از وجود نازت لذت میبریم.از کجا شروع کنم . بگم چقدر شیطون و ناز شدی.اول اینکه داری کم کم راه میری و ما با هر قدمی که تو بر میداری و بعد چند ثانیه میخوری زمین اینقدر شاد میشیم که میخواییم درسته قورتت بدیم فندق خان. تازه وقتی ازت میپرسیم ساعت چنده؟با اون لحن شیرینت میگی: (ده)....
10 خرداد 1391

پنجمین دندون و مریض شدن ایلیا

          سلام عسلم.دو سه روزه دارم از غصه دق میکنم.دو شب پیش غروب با بابایی رفتیم خارج از شهر که هوا دوباره گردو خاک میشه و متاسفانه تو مسموم شدی و مجبور شدیم  ساعت ٤ صبح ببریمت بیمارستان و یه آمپول دردناک زدن روی پای کوچولوت تا استفراغت بند بیاد.آخه تو رو خدا بچه های ناز ما چه گناهی دارن که به خاطر این گرد و خاک کثیفی که به همراه خودش هزار ویروس و بیماری داره باید راهی بیمارستان بشن و متاسفانه چند کودک هم به خاطر این ویروسهای کثیف جان خودشون رو از دست دادن.اینقدر حالت بد شده بود که من و بابا میخواستیم گریه کنیم.الان حالت تهوع دیگه نداری ولی همچنان اسهالت ادامه داره.بردیمت پیش دکتر کریمی گفت که بدنت ک...
10 خرداد 1391

جشن تولد یکسالگی ایلیا

سلام عزیز دلم،نفسم،زندگیم،عمرم،.....آخرش مراسم جشنت رو به پا کردیم.قبلا گفتم که نتونستیم تالاری رو که میخواستیم در روز تولدت رزو کنیم.و مجبور شدیم بندازیم هفته ی دیگه روز ٤/٣/٩١ شب ٥شنبه که همه ی مهمونامون بتونن بیان.با هزار دردسر کارای جشن رو من و بابایی برنامه ریزی کردیم و نهایتش مراسمت واقعا عالی و شاد برگزار شد.تمام عکسای جشنت پیش فیلمبردار جشن هستش.تعدادی از مامانای عزیز نی نی وبلاگی منتظر عکسهات هستند که بهشون قول میدم هر وقت که آماده شد توی وبت بزارم.البته سعی میکنم چند تا از عکسهات رو از دایی و خاله الی بگیرم که با دوربین خودشون گرفتن.عزیز دلم واقعا دیشب جشنت عالی بود و البته از همه عالی تر خودت که با دست زدن و شادی کردن دل همه...
6 خرداد 1391

تولدمه

                                     سلام موش موشکم عزیزکم امروز یکسالت شد مبارکککککککککککککککککککککککککه دارم از خوشحالی پر در میارم.من و بابایی بعد از اینکه از مسافرت اومدیم تا حالا دنبال کارای مراسم تولدت هستیم.طرح کارتهایی که میخواستیم آماده نبودند همه چیز داره سریع پیش میره ولی متاسفانه تالار توی این هفته برامون رزو نمیشه و دایی آرمان هم تا ٤شنبه ی هفته ی آینده امتحان داره.ما مجبور شدیم تاریخ مراسم تولدت رو بندازیم هفته ی دیگه یعنی ٥شنبه.ایشالله که همه چیز به یاری خد...
26 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایلیا نفس می باشد