ایلیای من شیطون شده
سلام پسر ناز مامان و بابا.سلام شیرین زبونم.هر روز که میگذره و تو بزرگ تر میشی من و بابا شاهد شیرین کاریها و جدیدا هم شیرین زبونیهات هستیم و خیلی خیلی واسه ی داشتن تو پسر قند عسلمون خدا رو شکر میکنیم و از وجود نازت لذت میبریم.از کجا شروع کنم . بگم چقدر شیطون و ناز شدی.اول اینکه داری کم کم راه میری و ما با هر قدمی که تو بر میداری و بعد چند ثانیه میخوری زمین اینقدر شاد میشیم که میخواییم درسته قورتت بدیم فندق خان.تازه وقتی ازت میپرسیم ساعت چنده؟با اون لحن شیرینت میگی: (ده).وقتی اعداد رو بهت یاد میدیم فوری بعد از اینکه اعداد ١ تا ٩ تموم شد میگی ١٠.وای که چقدر احساس خوبی داریم وقتی میبینیم پسر گلمون داره حرف میزنه که احساس میکنیم ١٠ سال جوانتر شدیم.تازه وقتی ازت میپرسم ایلیا دستت یا پاهات کجاس؟زود دست و پاهات رو بهم نشون میدی و میگی (پا).وقتی میگم ایلیا ساعت یا گل کجاست با اون انگشتای کوچولوت بهشون اشاره میکنی.هر وقت هم از خواب بیدار میشی به لامپ اتاقت نگاه میکنی و میگی برق برق.واییییییییییییییییییییییییییی نفس نمیدونستم دنیای بچه ها اینقدر شیرین و لذت بخشه.خدا رو شکر دیگه با غذا خوردنت و خوابیدنت مشکلی نداریم.دیگه داری بزرگ میشی و باید خودت غذا هات رو بخوری.آخییییییییییییییییییییییییییییییییییی عسل مامان خوشحالم از بودنت و شنیدن صدای تو توی خونه که هم به من و هم به بابا رضا یه انرژی مضاعف که همش مثبت هستش میدی.دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت داریم عشقم.بوششششششششششششششش