ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

ایلیا نفس

پنجمین دندون و مریض شدن ایلیا

          سلام عسلم.دو سه روزه دارم از غصه دق میکنم.دو شب پیش غروب با بابایی رفتیم خارج از شهر که هوا دوباره گردو خاک میشه و متاسفانه تو مسموم شدی و مجبور شدیم  ساعت ٤ صبح ببریمت بیمارستان و یه آمپول دردناک زدن روی پای کوچولوت تا استفراغت بند بیاد.آخه تو رو خدا بچه های ناز ما چه گناهی دارن که به خاطر این گرد و خاک کثیفی که به همراه خودش هزار ویروس و بیماری داره باید راهی بیمارستان بشن و متاسفانه چند کودک هم به خاطر این ویروسهای کثیف جان خودشون رو از دست دادن.اینقدر حالت بد شده بود که من و بابا میخواستیم گریه کنیم.الان حالت تهوع دیگه نداری ولی همچنان اسهالت ادامه داره.بردیمت پیش دکتر کریمی گفت که بدنت ک...
10 خرداد 1391

جشن تولد یکسالگی ایلیا

سلام عزیز دلم،نفسم،زندگیم،عمرم،.....آخرش مراسم جشنت رو به پا کردیم.قبلا گفتم که نتونستیم تالاری رو که میخواستیم در روز تولدت رزو کنیم.و مجبور شدیم بندازیم هفته ی دیگه روز ٤/٣/٩١ شب ٥شنبه که همه ی مهمونامون بتونن بیان.با هزار دردسر کارای جشن رو من و بابایی برنامه ریزی کردیم و نهایتش مراسمت واقعا عالی و شاد برگزار شد.تمام عکسای جشنت پیش فیلمبردار جشن هستش.تعدادی از مامانای عزیز نی نی وبلاگی منتظر عکسهات هستند که بهشون قول میدم هر وقت که آماده شد توی وبت بزارم.البته سعی میکنم چند تا از عکسهات رو از دایی و خاله الی بگیرم که با دوربین خودشون گرفتن.عزیز دلم واقعا دیشب جشنت عالی بود و البته از همه عالی تر خودت که با دست زدن و شادی کردن دل همه...
6 خرداد 1391

تولدمه

                                     سلام موش موشکم عزیزکم امروز یکسالت شد مبارکککککککککککککککککککککککککه دارم از خوشحالی پر در میارم.من و بابایی بعد از اینکه از مسافرت اومدیم تا حالا دنبال کارای مراسم تولدت هستیم.طرح کارتهایی که میخواستیم آماده نبودند همه چیز داره سریع پیش میره ولی متاسفانه تالار توی این هفته برامون رزو نمیشه و دایی آرمان هم تا ٤شنبه ی هفته ی آینده امتحان داره.ما مجبور شدیم تاریخ مراسم تولدت رو بندازیم هفته ی دیگه یعنی ٥شنبه.ایشالله که همه چیز به یاری خد...
26 ارديبهشت 1391

روز مادر مبارک

                      سلام پسر نازم امروز یه روز خیلی مبارکی هستش هم میلاد حضرت فاطمه هست و هم روز مادر.اول از هر چیزی میخوام از مادر خودم برای دادن یه دنیا مهربانی و فداکاریش برای بزرگ کردن من وخواهر و برادرانم سپاسگذاری کنم .مامان خوبم دستای پر نوازشت رو میبوسم و خیلی دوستت دارم مامان خوبم.خوشحالم از اینکه با وجود ایلیا خنده بر لبهایت جاری شده.و میدونم بهترین هدیه ی دنیا رو بهت دادم.امیدوارم مامان خوبم صد ساله بشی. مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را ز...
23 ارديبهشت 1391

ما برگشتیم

سلام مشهدی ایلیای مامان.سلام نفسم قربون این آقا کوچولو برم که اولین سفر زندگیش رو رفت زیارت امام رضا (ع) .و به سلامتی هم چند روز دیگه یکساله میشه میخواستیم چند روز دیگه اونجا باشیم تا تولد یکسالگیت اما بابا رضا باید بر میگشت سر کارش چون خیلی بهش نیاز داشتند ولی همین یه هفته هم برامون کافی بود تا اولین سفرمون با گل پسرمون رو تجربه کنیم.من و بابا خیلی سفر رفتیم حتی وقتی که تو رو ٤ ماهه باردار بودم یه هفته رفتیم اصفهان پیش دایی جون.اما ایندفعه خیلی خیلی با دفعات قبلی فرق داشت و سه نفری خیلی بهمون خوش گذشت.ولی این سفر یه تلخی واسمون داشت .روز بعدی که آخرین پستت رو واست گذاشتم یعنی صبح دوشنبه آب جوش رفت روی پات و بد جوری سوختی عزیز دلم و دی...
23 ارديبهشت 1391

سفر مشهد مقدس

سلام مامانی عزیز دلم الان که دارم این پست رو واست میزارم از اینترنت  داخل لابی هتل در مشهد مقدس دارم برات مینویسم.آخرش خدا قسمت کرد و امام رضا هم ما رو طلبید و ٥شنبه شب بااینکه بارون زیادی همراه با رعد و برق بود سوار هواپیما شدیم و اومدیم مشهد.از وروجکیات واسه خاله هات بگم که تا تونستی توی هواپیما شیطونی کردی و با خلبانها و کمک خلبانها دوست شده بودی و همشون دوستت داشتن.در طول پرواز همش (برق برق )میگفتی که جدیدا این کلمه رو هم یاد گرفتی.البته اینم بگم که پسر خیلی آرومی بودی و ازت خیلی راضی بودیم چه قبل از پرواز و چه بعد از اون.الهی فدات بشم الان باید برم چون شما گرسنه ای و دیگه موقع شام شما شده دوباره میام و توی این هفته که ای...
17 ارديبهشت 1391

زیارت امام زاده سید صالح

        عشق مامان و بابا سلام.دیروز با خاله آزی رفتیم زیارت امام زاده.خاله واسه نهار یه دلمه ی خوشمزه درست کرده بود و هواش و منظره اش هم عالی بود از دل کوه آبی بیرون میومد که بهش دست میزدی یخ میکردی.واقعا منظرش زیبا بود و تو امیر علی خوب میخوابیدید توی اون هوای پاک و تمیز.بعد از نهار رفتیم زیارت و اونجا به اون امام زاده متوصل شدم که همیشه مراقب تو باشه عزیز دلم. راستی گل پسرم دیشب داشتیم شام میخوردیم که دیدیم داری با قاشق و چنگال غذات رو میخوری .بابا ازت فیلم گرفته که چقدر ناز با اون دستای کوچیکت قاشق و چنگال رو گرفتی .یه چیز جدید هم یاد گرفتی که هر وقت بهت میگیم ایلیا لامپ کجاست به لامپ نگاه میکنی...
8 ارديبهشت 1391

چهارمین دندون

      یه بغل گل یه دنیا بوسه یه عالمه سلام واسه ی خوشگلترین و خوشمزه ترین شکلات دنیا ایلیای مامان و بابا.گل پسرم دیروز شکر خدا چهارمین دندونت هم در اومد و خیال من و بابایی رو به خاطر کبود شدن دندونت که ضربه خورده بود راهت شد.مبارکککککککککککککککککه مامانی الان چهار تا دندون داری که میتونی باهاش یه عالمه کار انجام بدی از جمله گاز گرفتن من بیچاره که باید درد دندون در آوردن تو رو تحمل کنم جوجه خان.دیشب واسه اولین بارت با اون دندونای خوشگل و کوچیکت هندونه رو با پوستش همچین با ولع هر چه تمام تر میخوردی که داشتیم روده دل میشدیم از بس بهت خندیدیم.ایشالله دندونای جدیدت رو هم به این زودی ببینیم که دیگه کم ...
6 ارديبهشت 1391

سومین دندون ایلیا

                       نفس جونم سلام.الان که دارم این پست جدید رو واست میزارم با چشم گریون خوابیدی.امروز سومین دندونت در اومده بود نازنینم.اما آخرش این وروجک بازیت کار دستت داد و هنگامی که داشتی بازم مثل همیشه  توی بغل بابایی توی اتاق به سر و کله ی کامپیوتر بابایی میزدی و بالای میز ورجه وورجه کردی که با دهن خوردی رو میز و از دندون جدیدت خون اومد و کلی گریه کردی .اشکهات تمام صورتت رو خیس کرده بود و من و بابا رضا داشتیم از غصه دق میکردیم که تو اینجوری داری اشک میریزی. بالاخره توی بغل خودم خوابت برد و خوابیدی .الهی مامان فدات بشه خد...
31 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایلیا نفس می باشد