مهربونم
سلام گل ماماني.الهي قربونت برم.توي اين مدت كه چيزي ننوشتم اتفاقاي خوب و بد زيادي افتاد.اول اينكه ماماني زهرا به مكه ي مكرمه مشرف شده بود.خيلي واسه مامان زهرا خوشحالم چون واقعا لايقش بود و ايشالله قسمت همه ي مامانها بشه.بعد از اينكه مامانم برگشت بعد از چند روز هممون انفولانزا گرفتيم كه از زن داييت بهمون منتقل شد.واقعا بيماري بدي بود و تا چند هفته مبتلا بوديم.خبر ديگه اينكه من كنكور ارشد رو اين هفته دادم و بخاطرش زياد نتونستم بخونم وقتي كه كتابهاي من رو ميديدي بهم حمله ميكردي و اذيتم ميكردي و نميذاشتي درس بخونم.البته منم زياد مصر به قبول شدن نبودم چون احساس ميكردم تو هنوز كوچيكي فدات بشم و به توجه بيشتري احتياج داري.اين مدت تنها از يه چيزي ناراحتم اينكه هر چيزي كه از ما ميخواي با جيغ و گريه ازمون ميگريش و خيلي وابسته به گوشي و تب لت و كامپيوتر شدي.كه مجبور شديم همشون رو دور از دسترست بزاريم.ولي يه مشكل ديگه ات نخوردن شير هستش كه به جاي اينكه بخوريش ميريزيش روي قاليها و حرص من رو در مياري وروجك خان.بعد هي مياي به من ميگي مامان من كي بزرگ و قوي ميشم؟؟؟؟؟بقيه ي كارات خوبه و دوست داشتني هستي مهربونم.الهي قربونت برم عزيز من و بابايي دوستت داريم خيلي خيلي زياد