مسافرت آقا ایلیا
سلام نفس مامان.اين روزا هر چي بزرگتر ميشي و شلوغ تر و كنجكاو تر كه واقعا وقتي ندارم بيام وبت.7 ارديبهشت يه مسافرت يه هفته اي داشتيم به شهر زيباي بابلسر.البته اين اولين مسافرت شما به شمال بود و به خاطر تو اين دو سال بيشتر رفتيم شهرهاي گرمتر .ولي شكر خدا امسال چون احساس كرديم حساسيت پوستيت تقريبا خوب شده به سمت شمال رفتيم .جداي از بد غذايي تو شيطونيايي كه به ضررت بود كلا خيلي خوش گذشت.اونجا با بابايي شنا كردي و سوار اسب شدي هم با بابا رضا و هم تنها خيلي باحال بودي.كنار ساحل هم كلي ماسه بازي كردي با بچه هاي اونجا.هر روز ميرفتيم بيرون و شب بر ميگشتيم ويلا.اينقده شيطون بودي كه نفس كم مياوردم.بابات هم به شوخي ميگفت خانمم حرص نخور...
نویسنده :
مامان و بابایی
12:56