عید اومده مبارکه
سلاممممممممممممممممممممممممممممممممم پسر قشنگم بعد از یه غیبت نسبتا طولانی امروز اومدم که خاطرات این مدت رو واست ثبت کنم.اول اینکه مامانی جون خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوشحالم دومین عیدی هست که با ما سر سفره ی هفت سین نشستی.دوم اینکه روز اول عید مراسم عقد دایی آرمان هم بود و ما هم خیلی سرمون شلوغ بود.یه هفته قبلش دایی و خونواده ی همسرش از اصفهان اومدن و ما همه مشغول خرید کردن و تفریح و خوشگذرونی بودیم ولی آخرش به مامانت زهر شد.بماند پسرم اینجا دفتر خاطرات تو هستش نمیخوام با ناراحتی خودم این خاطرات بد واس...
نویسنده :
مامان و بابایی
1:27