4شنبه سوری سرخی تو مال ایلیا
سلام عشق مامان اولین ٤شنبه سوریت مبارک عزیز دلم چقدر دلم شاد میشه که اولین چیزای که واسه ی اولین بار تجربه میکنی رو بهت تبریک میگم.دیشب رفتیم خونه ی بابا عباس و مثل هر سال با اقوام و همسایه های خوبشون جشن ٤شنبه سوری رو به پا کردیم.خیلی دوست دارم توی بغل بابا عباس بودی و اومده بودی بیرون و به ما نگاه میکردی و با دیدن آتیشی که بابایی روشن کرده بود هیجان زده شده بودی و اصلا از صدای ترقه ها نمیترسیدی.اما حالا بگم از بابا رضا که آتیش پاره ای بود واسه ی خودش حسابی جبران سال قبل رو کرد.آخه یه سال پیش یه ماه مونده بود به عید٠ ٩ که شوهر خاله ی جوان من که بابای محمد کوچولو و شقایق جون بود از دنیا رفت ما هم به احترام بچه هاش ٤شنبه سوری نداشتیم .(جاش همیشه خالیه ) .امسال هم دایی شاهرخ رفته مشهد و و دایی آرمان هم هنوز از اصفهان نیومده و جاشون واقعا خالی بود ولی ایشالله اگه خدا بخواد عید امسال همه با هم دور سفره ی هفت سین میشینیم.داداش شاهرخ و داداش آرمان خیلی دلمون واستون تنگ شده زود زود و به سلامتی برگردید. شب خوشی رو داشتیم دختر خاله ی بابا عباس تو رو بغل کرد و هفت بار از روی آتیش رد شد منم تا تونستم اسفند ریختم رو آتیش و دودی به پا کرده بودم.بابا رضا هم تا میتونست ترقه مینداخت جلوی پای ما و هممون جیغمون در می اومد.بابایی از بس شیطونی کرد و ترقه بازی کرد که شب زودتر از تو خوابش برد.نازنینم امیدوارم تمام سالهای دور و دراز عمرت با شادی ٤شنبه سوری شروع بشه.به قول قدیمی ها:
٤ شنبه سوری قرمزی تو برای من و زردی من برای تو