هر لحظه از وجودت......
گگگگگگگگگگگگگگگگگگل پسرم/تاججججججججججججججججججججج سرم/سلاممممممممممممممممم..به قول بعضی ها عجب دیونه ایم واسه خودم......پسر خوشگلم چند روزه امانم رو بریدی از بس تب داشتی و بی حال میشدی.امروز رفتیم دکتر که علت این تب رو از دکترت جویا بشیم.دکتره تا چشمش به تو افتاد گفتش این کوچولو مریضه؟؟؟؟حسابی من و بابات ضایع شدیم اینقدر که تو ورجه وورجه میکردی و صندلی اتاقش رو حمل و نقل کردی تازه منشیه میگفت تو پسری یا دختر.شرمندم مامانی که جنسیتت رو زیر سوال برد.خدا رو شکر امشب اشتهات خوب شد و وقتی رفتیم فروشگاه واسه خرید بابایی تو رو مثل همیشه گذاشته بود توی سبد خرید و شما اونجا کلی داد و بیداد میکردی و هر لحظه دلت هوای یه چیز میکرد.طفلک پسر مردم به جای اینکه به مشتریاش برسه به سفارشات شما رسیدگی میکرد.الهییییییییییییی قربون اون حس خرید کردنت برم که 6 دانگ به خودم رفتی.وای نازنین پسرم این چند روز مریضی تو واسم مثل یه حس خفگی بود انگار نفس من رو گرفته بودن.بمیرم من ولی تو یه روز هم آخ نگی دلبندم.لحظه لحظه از وجودت برام شیرینه و هر چی بزرگتر میشی به وجودت محتاج تر میشم.زندگیم /نفسم/عشقم( البته اول بابایی بعد شما)/وجودم/امیدم/خیلی خیلی من و بابا رضا دوستت داریم و عاشقتیم.