ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

ایلیا نفس

تابستون...

1392/6/28 22:31
589 بازدید
اشتراک گذاری

تابستون گرم هم رفت و یه عالمه خاطره ی تلخ و شیرین رو واسمون ثبت کرد.وروجک منم بزرگتر شده و قد کشیده.عزیز دلم سلام الان که دارم این پست رو واست میزارم با دایی و زن داییت رفتی ددر ددور.یعنی دور زدن با ماشین و به قول خودت اس اس کردن.یه پا شیطونی واسه خودت .هفته ی قبل رفتیم عروسی یکی از دوستای بابا رضا خیلی بهت خوش گذشت و تا تونستی با یه دستمال واسه خودت رقص میکردی و مثل آدم بزرگا تا میتونست ی از ته دل جیغ میزدی و جو گیر شده بودی.بابا جون هم با نزدیک شدن به حال و هوای پاییز دوباره کار ساختمون رو شروع کرده و مشغول دیوار خونمون هستیم .و ایشالله این مرحله هم تا دو روز دیگه تموم میشه .دیگه از تو بگم که هر روز شیرین تر و ناز تر حرف میزنی و اصطلاحات مختص به خودت رو داری و کلی هم ما رو میخندونی.ولی الهی مامانت بمیره که یه روز درست و حسابی نتونستیم ببریمت پارک به خاطر حساسیتی که به حشرات داری یه دل سیر بازی کنی.عاشق این ماشین شارژی ها هستی و هر شب میگی (بریم ایلیا ناندگی یعنی رانندگی) که مثل همیشه بابایی یا خسته هستش و یا شبها به خاطر کار ساختمون نزدیک یک شب بر میگرده و تو هم هر روز بیشتر آویزونش میشی از بس بابات رو نمیبینی و وقتی ازش جدا میشی کلی گریه میکنی تا خوابت ببره.الهی فدای پسرم بشم که دلش تنگ میشه واسه بازی با باباش و هر روز بهانه اش رو میگیری.خوبه خدا رو شکر چند روزه دایی آرمان برگشته و باهاش سرگرمی.هفته ی آینده هم جشن عروسی دختر صابخونه امون هستش و یه دل سیر میتونیم بریم خوش بگذرونیم خدا رو شکر صابخونمون و زنش از اقوام بابام هستن و راحتیم.و دیگه اینکه تابستون هم رفت و جاش رو به هوای سرد پاییزی داده.ناز پسرم خیلی دوست دارم و هر روز که میگذره بیشتر عاقل بودن و فهمیده بودن رو از اخلاق و رفتارت درک میکنم و خوشحالم تا اینجا پسرم همونطوری که دوست داشتم داره بزرگ میشه.عمرم جونم نفسم همیشه دوست دارم و خواهم داشت.بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایلیا نفس می باشد