اولین های ایلیا
پسر نازم با اینکه الان در ماه هشتم زندگیت هستی ولی میخوام که مقداری در باره ی اولین روز تولدت تا ماه هفتمت رو برات بنویسم چون مامانی وبلاگت رو از آخرای ماه هفتمت نوشته ببخش که اون چند ماه پر ارزشت از دستم رفت ولی عیب نداره مامانی همشو جبران میکنه.اول یه بوس آبدار از طرف من و بابایی.
ایلیای خوشگلم برای اولین بار وقتی چشمای نازت رو باز کردی همون لحظه ای بود که تو رو بعد از بیست دقیقه که از تولد باشکوهت گذشته بود و برای شیر خوردن تو رو در آغوش من گذاشتن .و تو در حالی که نور چشای نازت رو اذیت میکرد به زور چشماتو باز کردی و من رو با تعجب کودکانه ات نگاه میکردی. شیرینم خیلی حس خوبیه که یه مادر اولین بار کوچولوش اولین کسی رو که میبینه اون باشه.ممنون از این حس خوب که برایم خاطره انگیزش کردی.
برای اولین بار که تونستی سرت رو بلند کنی اونقدر عجول بودی که چند هفته بعد تولدت تونستی برای چند لحظه سرت رو اونم فقط روی شونه ی دایی هات بلند کنی.
برای اولین بار که لبخند شیرینت بر روی لبهای نازت نقش بست از هفته ی سوم تولدت بود که باعث تعجب همه میشدی.
برای اولین باری که به اجسام اطرافت واکنش دادی در ماه دوم بود که با کشیدن گوش آداییت شروع به دست و پا زدن کردی وروجک باهوشم.
فعلا واسه ی امشب بسته.بوس بوس واسه ی پسر قشنگمون